مولای من،
حجّت خدا در زمین، تویی.
چشم خداوند در میان خلق، تویی.
نور هدایت پروردگار و مشکلگشای مؤمنان، تویی.
کشتی نجات، تویی.
چشمهی حیات، تویی ...
و تو از همهی آنچه برشمردم، بهتر و بالاتری.
زیرا مقام و منزلت تو والاتر از آن است که به وصف آید یا حتّی به دل خطور نماید!
امّا من ...
فقط یک فضیلت دارم که خود را جز به آن نمیشناسم:
أنا مولاک
تنها افتخارم این است که مرا به غلامی بپذیری و مدال عبودیّت خود را با دستان پاک خویش بر سینهام بیاویزی.
انجیل متّی، باب 24:
34. هر آینه به شما میگویم: تا این همه واقع نشود، این طایفه نخواهد گذشت. 35. آسمان و زمین زایل خواهد شد؛ لیکن سخن من هرگز زایل نخواهد شد. 36. امّا از آن روز و ساعت هیچ کس اطّلاع ندارد؛ حتّی ملائکهی آسمان؛ جز پدر من و بس ... 43. لیکن این را بدانید که اگر صاحبخانه میدانست در چه پاس از شب دزد میآید، بیدار میماند و نمیگذاشت که به خانهاش نقب زند. 44. لهذا شما نیز حاضر باشید؛ زیرا در ساعتی که گمان نبرید، پسر انسان میآید. 45. پس آن غلام امین و دانا کیست که آقایش او را بر اهل خانهی خود بگمارد تا ایشان را در وقت معیّن خوراک دهد؟ 46. خوشا به حال آن غلامی که چون اقایش آید، او را در چنین کار مشغول یابد! 47. هر آینه به شما میگویم که او را بر تمام ما یَملَک خود خواهد گماشت. 48. لیکن هر گاه ان غلام شریر با خود گوید که: آقای من در آمدن تأخیر مینماید 49. و شروع کن به زدن همقطاران خود و خوردن و نوشیدن با مِیگساران، 50. هر آینه آقای آن غلام آید؛ در روزی که منتطر نباشد و در ساعتی که نداند 51. و او را دو پاره کرده، نصیبش را با زیاکاران قرار دهد؛ در مکانی که گریه و فشار دندان خواهد بود.
پیامبر اکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم میفرمایند:
«در راه خدا دوست داشته باش، و در راه خدا تنفّر داشته باش. و دوستی و دشمنیات را در راه خدا قرار بده؛ چرا که ولایت خدا جز از این ره به دست نمیآید و هیچ انسانی – هر چند نماز و روزهاش زیاد باشد- ، طعم ایمان را نخواهد چشید مگر آن که چنین باشد.»
«حبّ در راه خدا» یعنی این که انسان همهی دوستیهایش به خاطر خدا باشد؛ آن کسی را و آن چیزی را که خدا دوست دارد، به این دلیل که محبوب خداست، دوست داشته باشد. همچنین «بغض در راه خدا» یعنی از آنچه مبغوض خداست، بدش بیاید. دوستی و دشمنی مؤمن در همهی موارد باید در راه خدا باشد؛ و همین حبّ و بغض در راه خدا محور ایمان میباشد. به همین جهت است که وقتی از امام صادق علیهالسلام سؤال شد که آیا حبّ و بغض جزء ایمان میباشد، فرمودند:
«وَ هَلِ الإیمانُ اِلّا الحُبُّ وَ البُغضُ؟»
آیا ایمان چیزی جز حبّ و بغض است؟
این بار شرم تازهای دارم برایت
آوردهام آن را نثار خاک پایت
شرمی که با آن میشوم چون اشکها لال
یا بیصداتر از نگاه آشنایت
در این کویر تار، این قحط ترانه
کو جرعهای از جویباران صدایت
بختم کجا و سایهی آن شاخ طوبا
دستم کجا و قامت سبز رسایت
تنها همین، تنها همین را میتوان گفت
از دل، دلی که مانده این جا مبتلایت
یک آسمان گنجشک هر روز از نگاهم
پر میکشد تا باغ سبز گونههایت
این شرم را آمیختم با شکر پر اشک
شاید سزاوار افتد آن جا زیر پایت
شاعر: سید حبیب الله حسینی میرآبادی
عید سعید فطر، بر سرور روزهداران، مولا بقیّ? الله الأعظم ارواحنا فداه مبارک باد
اولین و آخرین درخواست ما از خداوند متعال در این روز مبارک، توفیق روزهی ماه رمضان سال آینده در حکومت موعود امم است. از قادر متعال عاجزانه درخواست میکنیم که توفیق نماز عید فطر بعدی را پشت سر امام عیسای مسیح به جا بیاوریم.
شعر زیر را به چشم به راهان تقدیم میکنم.
ای در هوای تو جاری، عطر نسیم بهاران
آوای گرم کلامت، پیچیده در کوچهساران
در خانههای دل ما، عشق تو مأوا گزیده است
شوف وصال تو برده است، تاب از دل بیقراران
با مرغ غم همنواییم، در این کویر عطشخیز
ای ابر رحمت به رقص آر، شولای بشکوه یاران
یاران عاشق گذشتند، از مرز سرخ شهادت
بردند داغ فراقت، بر وسعت لالهزاران
آهنگ ماندن نداریم با این غم خانمانسوز
دوران به کام کلاغان، آتش به جان هزاران
تا چند باید نشستن، در کنج ویرانهی غم
تا چند باید ببینیم، بر گنجها نقش ماران
خون دل از دیده جاری است، مستضعفان جهان را
بر سینهشان زخم کاری، از خنجر نابکاران
در عرصهی خون و شمشیر، چون پا نهی بهر پیکار
ریزند سر پیش پایت، از بیم جان تکسواران
در این غروب غمانگیز، در غربت زرد پاییز
کِی میرسد دستهامان، بر شال سبز بهاران
پیداست این که میآیی، غمها ز دل میزدایی
آغوش خود میگشایی، بر روی چشمانتظاران
روایت است که فضال بن حسن روزی عبور کرد بر مجلسی که ابو حنیفه با بسیا ری از شاگردانش نشسته بود و مشغول درس دادن به انها بود . به رفیقش گفت والله تا ابو حنیفه را خجل و رسوا و ملزم نکنم از اینجا نروم.
پس پیش ابو حنیفه رفت وبعد از سلام گفت : ای ابو حنیفه من برادری دارم می گوید بعد از رسو ل الله صلی الله علیه و آله وسلم بهترین خلق خدا علی علیه السلام است ومن می گویم ابو بکر و عمر است دلیلی برایم بیاور تا بر او حجت باشد .
ابوحنیفه مدتی ساکت شده وسر بزیر انداخت و آنگاه گفت : بهترین دلیل اینکه قبرشان کنار رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم است .
فضال گفت : من این دلیل را برای برادرم آورده ام ولی او گفت :
اگر آن جا از برای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است پس عمر و ابوبکر ظلم کردند بواسطه دفن در جائی که حقی در آن نداشتند واگر از خود اینها بود و به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بخشیده بودند کار بدی کردند که رجوع کردند به بخشش خود و پیمان شکستند .
ابوحنیفه مقداری سر بزیر انداخت وسکوت کرده و بعد گفت : ایشان در مقابل مهر دخترهای خود در ان خانه دفن شدند .
فضال کفت : من به برادرم این را هم گفته ام اما برادرم به من اینطور جواب داد :
تا حضرت مهر زنانش را نمی داد بر او حلال نمی شدند چنانچه حق تعالی می فرماید :--- انا احللنا لک ازواجک اللاتی آتیت اجورهن -.
ابوحنیفه گفت : بگو از ارث دخترهای خود در انجا مدفونند .
فضال گفت به برادرم این را هم گفتم اما او در جوابم گفت :
رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم که از دنیا رفت 9 زن داشت و به همه 9زن یک هشتم آن مکان می رسید و بهر کدام از زنها یک نهم از یک هشتم حجره می رسید وسهم هر کدام عایشه و حفصه یک وجب از انجا می شد چگونه جنازه به آن بزرگی را در یک وجب جا دفن کردند .
وهمچنین اینها فاطمه سلام الله علیه را میراث ندادند و گفتند کسی از آن حضرت ارث نمی برد پس چگونه شد که عایشه و حفصه ارث بردند .
فضال گوید چون سخن به اینجا رسید و ابو حنیفه جواب نداشت و خجل وملزم شد فریاد کشید:
بیرون کنید این را که والله این خود رافضی است و برادری ندارد.
بحار الانوار / 10 / 231 و / 47 / 400
در سال 1997 میلادی، «احمد الکاتب» کتابی را در ردّ «اندیشهی غیبت و مهدویّت» در لندن منتشر ساخت. به دنبال آن، محقّق گرانمایه، استاد العمیدی کتاب حاضر در ابطال دعاوی و پاسخ به مغالطات وی نگاشت. به دنبال استقبال پژوهشگران عربزبان این کتاب پس از چاپ و انتشار در ایران، در کشورهای سوریه و یمن نیز به زیر چاپ رفت.
اتقان علمی کتاب مطالب کتاب موجب شد تا این اثر از میان صدها تألیف حوزوی مباحث «مهدی پژوهی»، از سوی مؤسسه ی بینالمللی امام علی علیهالسلام انتخاب و به چهار زبان دیگر ترجمه شود و در 12000 نسخه انتشار یابد.
اکنون ترجمهی فارسی این اثر تحقیقی به همراه افزودههای مترجم به نام «در انتظار ققنوس» به فرهیختگان فارسیگو تقدیم میگردد.
آنان که نهال عدالت انفسی را در قلب خویش غرس کردهاند، از هماکنون دروازههای آسمان را گشوده میبینند و آوای پر ققنوس را به گوش هوش میشنوند.
بار دیگر شب قدر آمد. شبی که تقدیرات یکسالهی هر انسانی به امضای مولا امام عصر اروحنافداه میرسد.
این شب را بیدار میمانیم و دست گداییمان را به درگاه خداوند دراز میکنیم تا به تقدیرات خوبمان بیفزاید و تقدیرات سوء را حذف کند.
زانوی تضرّع را بر زمین میگذاریم و دست نیاز را به درگاه آن قادر یکتا دراز میکنیم و برای برآورده شدن آرزوهایمان التماس میکنیم.
چه شب آرامی است این شب! چه قدر احساس آرامش میکنیم. آرامشی که در گدایی خدا به ما دست میده، سروری و شاهی هیچ بارگاهی برامون حاصل نمیشه.
گدایی، پستی و خواری است؛ اما هر که به درگاه آن بینیاز گدایی میکند، احساس شرف و عزّت میکند.
امّا من میخواهم از چیز دیگری صحبت کنم. یک سؤال ذهن مرا مشغول کرده است. اگر سروش غیبی بر ما چنین بانگ زند:
«امشب خدا بر تو منّت نهاده است؛ فقط یک حاجت تو روا میشود، تا زمان نگذشته بگو و اجابت را بگیر!»
در این صورت ما چه دعایی میکنیم؟ کدام یک از گرفتاریهایمان بیشتر اهمیّت دارد؟
اگر قرضهایمان برایمان اهمیّت دارد، حتماً دعا میکنیم که خداوند آنها را بپردازد.
اگر مریض داریم، دعا میکنیم که خداوند به آنها سلامتی بدهد.
اگر در خطریم، دعا میکنیم که خداوند امنیّت را به ما عطا کند.
اگر از ظلم ستمگران در زحمتیم، دعا میکنیم که زمین را از وجود پلید آنها پاک کند.
اگر قدری غیرت دینی داریم و انتشار بدعتها و شبهههای دینی را خواب را بر چشممان حرام کرده، دعا میکنیم که خداوند آنها را از بین ببرد.
اگر و اگر ...
توی این وضعیّتِ اگرها چند چیز برای ما روشن میشود. یکی آن که ما سراسر نیاز و احتیاجیم. آخه حاجتهای ما تمومی نداره. این جاست که این سخن قرآن را که «ای مردم! شما فقیران درگاه خدایید»، برای ما روشنتر میشود.
«یا أیّهَا النّاسُ أنتُم الفُقَراءُ اِلَی الله»
نکتهی دیگه اینه که هر کدام از حاجتهایمان رو که بگیم، از بقیّهاش بینیاز نیستیم. ما میگردیم و مهمترینش رو انتخاب میکنیم. مهمتر هم اون هست که گرفتاری بیشتری برامون درست کرده باشه. همین طور هست یا نه؟
برای این که حاجت مهمتر رو پیدا کنیم، راههای مختلفی هست. بیایید یه راه رو طی کنیم تا به حاجت مهمتر برسیم. گرفتاریهای ما یکی دوتا نیست. امّا اگه شما پدر هستید، یا مادر هستید، و قرار باشه فقط یه حاجتتون روا بشه، در این صورت شما به فکر خودتون هستید، یا به فکر بچههاتون؟ شما برای خودتون دعا میکنید یا برای کسی که خیلی براتون عزیزه؟
بله، ما همه مسلمونیم و حضرت رسول رو دوست داریم. رسول اکرم صلّیاللهعلیهوآله میفرمایند:
«بندهای ایمان نمیآورد مگر این که من از خودش برایش محبوبتر باشم و خاندان من از خاندان خودش برایش محبوبتر باشد و خانوادهی من را از خانوادهی خودش بیشتر دوست داشته باشد، و مرا نیز بیشتر از خودش دوست داشته باشد.»
با این حال، یا ما مؤمن هستیم که در این صورت طبق گفتهی حضرت رسول، بچههای حضرت رو بیشتر از بچههای خودمون دوست میداریم. یا این که واقعاً مؤمن نیستیم. در این صورت چون دوست داریم مؤمن باشیم، خودمون رو به شکل مؤمنها در میآریم تا واقعاً مؤمن بشیم.
بیایید به خدا بگیم خدایا ما ادای مؤمنا رو در میاریم؛ تو کرم کن و ما رو حقیقتاً باایمان کن.
بیایید به حضرت رسول بگیم که یا رسول الله، ما خیلی دوسِت داریم.
بیایید به حبیب خدا بگیم، یا رسول الله، آقاجون اگه شما رو ندیدیم، امّا هیچ گاه زحمات شما رو فراموش نمیکنیم. بیین آقا، ما به دنبال پرداخت اجر رسالتیم.
بیایید به رسول اکرم بگیم که آقا ما هیچ گاه فرزندت رو فراموش نمیکنیم.
بیایید به حیدر کرّار بگیم که مولا جون ما با نام تو، در خانهی خدا رو میکوبیم و آرزومون رو طلب میکنیم
بیایید اون یک آرزومون رو اختصاص بدهیم به فرزند رسول خدا.
بیایید لبخند رو بر لبهای مبارک آقامون بیاریم. آقامون ببینه که ما فقط یه آرزو داریم. آرزوی ما همون آرزوی ایشان است.
بیایید دستها را بلند کنیم و با قلب سوزان و اشک ریزان ندای گدایی و بیچارگیمان را به گوش خالق توانا برسانیم و زمزمه کنیم:
اللّهُمَّ کُن لِوَلیِّکَ الحُجَّةِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ عَلَیهِ وَ عَلَی آبائِهِ،
حَتّی تُسکِنَهُ أَرضَکَ طَوعاً وَ تُمَتَّعَهُ طَویلاً، بَرَحمَتِکَ یا أَرحَمَ الرّاحِمینَ.
. بحارالأنوار17/13-14، حدیث 27:«لا یُؤمِنُ عَبدٌ حَتَّی أکُونَ أحَبَّ اِلَیهِ مِن نَفسِهِ وَ یَکُونَ عِترَتی أحَبَّ اِلَیهِ مِن عِترَتِهِ وَ یَکُونَ أهلی أحَبَّ اِلَیهِ مِن أهلِهِ وَ یَکُونَ ذاتی أحَبَّ اِلَیهِ مِن ذاتِهِ.»
تلویزیون نگاه میکردم. برنامهی شبهای رمضان بود که از شبکهی تهران پخش میشد. موقع حراج سینیهای زولبیا بامیا، آقای نیّری، رئیس کمیتهی امداد از وارد شدند. مجری ورود ایشان را اعلام کرد و گفت:
«عیالوارترین مرد ایران از راه رسیدند. ایشان پدر تمام یتیمان و از کار افتادگان و خانوادههای بیسرپرست هستند!»
اشک در چشمانم جمع شد. گفتم مولا جون خیلی غریبی!
آقا جون، ما هنوز نفهمیدهایم که عیالوارترین مرد روی زمین کیست؛
آقا جون، ما رو ببخش که هنوز لطف پدری تو را احساس نکردهایم؛
آقا جون، ما رو عفو کن که دیگران را میبینیم و هنوز چشممون رو باز نکردهایم تا سایهی گستردهی رحمتت رو بر سرمون ببینیم.
آقا جون، در غریبی شما همین بس که چشممون را بر جایگاه شما در زندگیمان بستهایم؛
آقا جون، تو کریم من اولاد الکرام هستی؛ لطف شما بر ما مدام است، همان گونه که ضربان قلب ما مدام میزند.
آقا جون،قلب ما میزنه؛ اگر چه ما متوجّه اون نباشیم؛ مهروبونی شما هم عالم رو فرا گرفته، اگر چه ما نبینیم و یا خودمون رو به ندیدن بزنیم.
آقا جون، چه قدر بدبختی بزرگی است که انسان متوجّه نشه که یتیمه، و گرد یتیمی رو بر سر خودش نبینه.
آقا جون دوسِت داریم، اگه یاریمون نکنی، حالا حالاها تو این جهل و غفلتمون دست و پا میزنیم.
بابای مهربون و بزرگوارم، نمیگم لطفت رو از ما دریغ نکن، که لطف شما رو تو لحظه لحظهی زندگیمون میبینیم؛ میگم بازم با عنایت و نظر شماست که میتونیم چشممون رو به وضعیّت یتیمی خودمون باز کنیم.
آقای من، چه قدر پدر ارجمندتان دقیق فرمودند که:
«سختتر از یتیمی کسی که از پدر و مادر خویش جدا افتاده، یتیمی آن کسی است که از امام خویش دور مانده است.»
از میز نمایشگاه، کتاب «آشتی با امام عصر علیهالسلام» رو بر داشتم. توی یکی از غرفهها خیلی از این کتاب تعریف کرده بودند. من هم میخواستم ببینم برای چی از این کتاب این قدر تعریف کردند و این آقای دکتر علی هراتیان چی نوشته.
«آغاز کلام» رو بسیار قشنگ آغاز کرده بود. صحبت یه دوست بود و یه وفاداری باورنکردنی. بیایید با هم این قسمت رو بخونیم و از داشتن مولایی با این مرام لذّت ببریم و سجدهی شکر به جا بگذاریم:
«الحَمدُ لَلّهِ الّذی هَدانا لِهذا وَ ما کُنّا لِنَهتَدِیَ لَولا أن هَدانَا اللهُ»
اگر تمام عالم را جست و جو کنی، دوستی همچون امام عصر علیهالسلام را نمییابی که:
هر چند به یادش نباشی، تو را از یاد نبرد؛
هر چند او را رها کنی، تو را رها نکند؛
هر چند بر او جفا کنی، از عطا دریغ نورزد؛
هر چند در حقّش دعا نکنی، به درگاه خداوند برایت دعا کند؛
هر چند از او گریزان باشی، از تو روی بر نگرداند؛
هر چند موجبات رنجش او را فراهم کنی، رنجوری تو را برنتابد؛
هر چند به او سربلندی نیفزایی، او سبب افتخار و بزرگی تو باشد؛
اگر از حال او بیخبر باشی، از احوال تو بیخبر نماند؛
اگر تو حضور او را درک نکنی، همیشه و هر جا همراه تو باشد؛
اگر از ارتباط با وی خودداری کنی، خود به تو پیغام دهد؛
اگر از او دفاع نکنی، تو را بیپناه مگذارد؛
اگر هزاران مرتبه قلبش را شکسته باشی، باز عذرت را بپذیرد؛
اگر بارها زیاد نقض میثاق کرده باشی، راه بازگشت به سویت نبندد؛
اگر تو او را دوست نداری، او تو را دوست داشته باشد؛
اگر تو امانتداری شایسته برایش نباشی، او امین و رازنگهدار تو باشد؛
اگر تو او را یاری نرسانی، او پشتیبان و یاور تو باشد؛
اگر کوچکترین خدمتت را به رخش کشی، بزرگترین لطفش را به رویت نیاورد؛
اگر تو حریمش را پاس نداشتی، او تو را حمایت و محافظت کند؛
اگر تو او را طرد کنی، او کهف حصین و پناهگاه امن تو باشد؛
اگر سهم او را از مالت نپردازی، باز هم روزی خویش را مدیون او باشی؛
اگر تو فرزندی خطاکار و سر به هوا گشتی، او پدری بزرگوار و شفیق باقی بماند؛
اگر تو حقّ برادریاش را ادا نکردی، او همچنان برادری مهربان برای تو باشد؛
اگر تو او را در سختیها تنها گذاشتی، او در تنگناها و شداید، رهاییبخش تو باشد؛
... و اینها همه در حالی است که هیچ نیازی به تو ندارد و به عکس، تو سراپا نیاز و احتیاج به اویی!