انجیل متّی، باب 24:
34. هر آینه به شما میگویم: تا این همه واقع نشود، این طایفه نخواهد گذشت. 35. آسمان و زمین زایل خواهد شد؛ لیکن سخن من هرگز زایل نخواهد شد. 36. امّا از آن روز و ساعت هیچ کس اطّلاع ندارد؛ حتّی ملائکهی آسمان؛ جز پدر من و بس ... 43. لیکن این را بدانید که اگر صاحبخانه میدانست در چه پاس از شب دزد میآید، بیدار میماند و نمیگذاشت که به خانهاش نقب زند. 44. لهذا شما نیز حاضر باشید؛ زیرا در ساعتی که گمان نبرید، پسر انسان میآید. 45. پس آن غلام امین و دانا کیست که آقایش او را بر اهل خانهی خود بگمارد تا ایشان را در وقت معیّن خوراک دهد؟ 46. خوشا به حال آن غلامی که چون اقایش آید، او را در چنین کار مشغول یابد! 47. هر آینه به شما میگویم که او را بر تمام ما یَملَک خود خواهد گماشت. 48. لیکن هر گاه ان غلام شریر با خود گوید که: آقای من در آمدن تأخیر مینماید 49. و شروع کن به زدن همقطاران خود و خوردن و نوشیدن با مِیگساران، 50. هر آینه آقای آن غلام آید؛ در روزی که منتطر نباشد و در ساعتی که نداند 51. و او را دو پاره کرده، نصیبش را با زیاکاران قرار دهد؛ در مکانی که گریه و فشار دندان خواهد بود.
این بار شرم تازهای دارم برایت
آوردهام آن را نثار خاک پایت
شرمی که با آن میشوم چون اشکها لال
یا بیصداتر از نگاه آشنایت
در این کویر تار، این قحط ترانه
کو جرعهای از جویباران صدایت
بختم کجا و سایهی آن شاخ طوبا
دستم کجا و قامت سبز رسایت
تنها همین، تنها همین را میتوان گفت
از دل، دلی که مانده این جا مبتلایت
یک آسمان گنجشک هر روز از نگاهم
پر میکشد تا باغ سبز گونههایت
این شرم را آمیختم با شکر پر اشک
شاید سزاوار افتد آن جا زیر پایت
شاعر: سید حبیب الله حسینی میرآبادی