امام حسن مجتبی علیه السلام فرموده اند:
بزرگى کسانى که عظمت خدا را دانستند این است که تواضع کنند؛
و عزت آنها که جلال خدا را شناختند این است که برایش زبونى کنند؛
و سلامت آنها که دانستند خدا چه قدرتى دارد این است که به او تسلیم شوند.
(تحف العقول ، ص 229)
تولّد مولا مجتبی حسن، بر مولا امام عصر ارواحنافداه و شیعیان مبارک باد.
پیامبر اکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم میفرمایند:
«در راه خدا دوست داشته باش، و در راه خدا تنفّر داشته باش. و دوستی و دشمنیات را در راه خدا قرار بده؛ چرا که ولایت خدا جز از این ره به دست نمیآید و هیچ انسانی – هر چند نماز و روزهاش زیاد باشد- ، طعم ایمان را نخواهد چشید مگر آن که چنین باشد.»
«حبّ در راه خدا» یعنی این که انسان همهی دوستیهایش به خاطر خدا باشد؛ آن کسی را و آن چیزی را که خدا دوست دارد، به این دلیل که محبوب خداست، دوست داشته باشد. همچنین «بغض در راه خدا» یعنی از آنچه مبغوض خداست، بدش بیاید. دوستی و دشمنی مؤمن در همهی موارد باید در راه خدا باشد؛ و همین حبّ و بغض در راه خدا محور ایمان میباشد. به همین جهت است که وقتی از امام صادق علیهالسلام سؤال شد که آیا حبّ و بغض جزء ایمان میباشد، فرمودند:
«وَ هَلِ الإیمانُ اِلّا الحُبُّ وَ البُغضُ؟»
آیا ایمان چیزی جز حبّ و بغض است؟
روایت است که فضال بن حسن روزی عبور کرد بر مجلسی که ابو حنیفه با بسیا ری از شاگردانش نشسته بود و مشغول درس دادن به انها بود . به رفیقش گفت والله تا ابو حنیفه را خجل و رسوا و ملزم نکنم از اینجا نروم.
پس پیش ابو حنیفه رفت وبعد از سلام گفت : ای ابو حنیفه من برادری دارم می گوید بعد از رسو ل الله صلی الله علیه و آله وسلم بهترین خلق خدا علی علیه السلام است ومن می گویم ابو بکر و عمر است دلیلی برایم بیاور تا بر او حجت باشد .
ابوحنیفه مدتی ساکت شده وسر بزیر انداخت و آنگاه گفت : بهترین دلیل اینکه قبرشان کنار رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم است .
فضال گفت : من این دلیل را برای برادرم آورده ام ولی او گفت :
اگر آن جا از برای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است پس عمر و ابوبکر ظلم کردند بواسطه دفن در جائی که حقی در آن نداشتند واگر از خود اینها بود و به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بخشیده بودند کار بدی کردند که رجوع کردند به بخشش خود و پیمان شکستند .
ابوحنیفه مقداری سر بزیر انداخت وسکوت کرده و بعد گفت : ایشان در مقابل مهر دخترهای خود در ان خانه دفن شدند .
فضال کفت : من به برادرم این را هم گفته ام اما برادرم به من اینطور جواب داد :
تا حضرت مهر زنانش را نمی داد بر او حلال نمی شدند چنانچه حق تعالی می فرماید :--- انا احللنا لک ازواجک اللاتی آتیت اجورهن -.
ابوحنیفه گفت : بگو از ارث دخترهای خود در انجا مدفونند .
فضال گفت به برادرم این را هم گفتم اما او در جوابم گفت :
رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم که از دنیا رفت 9 زن داشت و به همه 9زن یک هشتم آن مکان می رسید و بهر کدام از زنها یک نهم از یک هشتم حجره می رسید وسهم هر کدام عایشه و حفصه یک وجب از انجا می شد چگونه جنازه به آن بزرگی را در یک وجب جا دفن کردند .
وهمچنین اینها فاطمه سلام الله علیه را میراث ندادند و گفتند کسی از آن حضرت ارث نمی برد پس چگونه شد که عایشه و حفصه ارث بردند .
فضال گوید چون سخن به اینجا رسید و ابو حنیفه جواب نداشت و خجل وملزم شد فریاد کشید:
بیرون کنید این را که والله این خود رافضی است و برادری ندارد.
بحار الانوار / 10 / 231 و / 47 / 400
ناله کــن ای دل بــه عــزای علی
گـریـه کن ای دیــده بــرای عــلی
کعبه ز کف داده چو مولود خویش
گشتــه سیــهپوش عــزای علـی
عمر علــی، عمـرهی مقبوله بـود
هر قدمش سعی و صفای علــی
دیدهی زمزم، که پر از اشک شـد
یــــاد کنــد زمــزمــههـای علـــی
تیــغ شهــادت سـر او را شکـافت
کوفـه بـود، کـــوه منـــای علـــی
عالم امکـــان شــده پــر غلغلـــه
چون شـده خاموش صدای علـی
نیست همآغوش صبا، بعد از ایـن
پیــک ظفـــربخــش لــوای علــی
منبــر و محــراب کشـــد انتظـــار
تا که زنــد بــوسه به پــای علــی
مـاه دگــــر در دل شــب نشنــود
صــوت مناجــات و دعــای علــی
آه که محروم شـد امشــب دگــر
چشــم یتیمــــان ز لقــای علــی
مانده تهــی سفــرهی بیچارگــان
خانـهی غـم گشته، سرای علی
پیش حسین و حسیـن و زینبیـن
خون چکد از فرق همــای علــی
خواهی اگر ملک دو عالم حسان
از دل و جان بــاش گــدای علــی